دنبال عدالت |
|
نوشته شده در تاریخ سه شنبه 88 آبان 26 توسط علی صداقت
| نظر بدهید
بسمه تعالی دیدگاه امام علی (ع) درباره عدالت در حکومت اسلامی 1-مقدمه عدالت در لغت به معنای برابر سازی و توازن است و در مفهوم اجتماعی، هرگاه حق هر صاحب حقی به او داده شود می گویند عدالت رعایت شده است.بنابراین عدالت اقتصادی-که یکی از مظاهر عدالت اجتماعی است- به معنای رعایت استحقاق ها و دادن حقوق اقتصادی افراد است. تعریف مذکور از عدالت اقتصادی ما را به این نکته رهنمون می سازد که برابری در حقوق و امکانات و بر قراری تعادل در جامعه ،همیشه همراه با عدالت نیست و هر گونه برابری و تعادل بدون رعایت حقوق صاحبان حق، نوعی بی عدالتی به حساب می آید.بنابراین عدالت اقتصادی چیزی غیر از تعادل اقتصادی است و دلیل ناکام ماندن بسیاری از تئوری های اقتصادی در جهت تامین عدالت اقتصادی،برابر دانستن مفهوم عدالت و تعادل بوده است،در صورتی که بسیاری از تعادل های اقتصادی موجب بروز شکاف طبقاتی و محروم شدن عده ای از حقوق خودشان گردیده است.برای نمونه تاکید اقتصاددانان بر تعادل عرضه و تقاضا و مکانیزم بازار را می توان مطرح کرد: اگر دخالت دولت و حامیان اجرای عدالت نباشد مکانیزم های موجود، تعادل در عرضه و تقاضا رابوجود می آورند،ولی این تعادل به بهای خارج شدن عرضه کنندگانی است که یارای رقابت با غول های اقتصادی را ندارند یا موجب خارج ساختن نیازمندانی است که از صف متقاضیان به دلیل فقر و محرومیت بازمانده اند و این امر باعث عمیق تر شدن شکاف طبقاتی و خدشه دار شدن ریشه های عدالت در جامعه می گردد. مکتب اسلام با الهام از آیات قرآنی و روایات پیشوایان دینی که بر اقامه عدل و قسط در جامعه انسانی تاکید دارند،به عدالت اقتصادی به عنوان یکی از اصول اقتصاد اسلامی می نگرد و از آن جا که هدف از بعثت انبیا تحقق عدالت اجتماعی است، بر عدالت خواهی در همه ابعاد اجتماعی،سیاسی،فرهنگی و اقتصادی پافشاری می نماید.به عنوان مثال قرآن کریم فلسفه تشکیل حکومت ها و بعثت انبیا را اقامه قسط و عدل و حل اختلافات گوناگون بین مردم دانسته است(سوره بقره آیه 113و حدید،آیه 25). سایر مکاتب اقتصادی نیز هدف حقوقی جامعه را تامین مصالح اجتماعی دانسته اند،با این تفاوت که مکتب اسلام علاوه بر تکاپو و تلاش برای تامین مصالح اجتاعی،هدف نهایی جامعه را تکامل معنوی انسان ها و تقرب به در گاه الهی می داند،در صورتی که مکاتب غیر الهی به دلیل اعتقاد نداشتن به جهان آخرت و اکتفا به برنامه ریزی برای زندگی کوتاه دنیوی، نامین مصالح اجتماعی را هدف نهایی می دانند.از این جا می توان به رابطه تنگاتنگ حقوق و اخلاق در مکتب اسلام پی برد،زیرا نظام حقوقی اسلام زیر مجموعه نظام اخلاقی است و رعایت کامل احکام و قواعد حقوقی در صورتی که با نیت خالص و به قصد نیل به کمال و سعادت یعنی تقرب به خدا انجام پذیرد، نوعی اطاعت از تکالیف اخلاقی محسوب می گردد.این رابطه موجب معیار قرار گرفتن عدالت و جلوگیری از هر گونه ظلم و اجحاف در فقه اسلامی شده است و همه احکام و قواعد فقهی با توجه به این اصل تنظیم گردیده اند،قواعدی چون لا ضرر یا احکام مالکیت عوامل تولید و توزیع و...همه بر محور عدالت و رعایت اسنحقاق ها می باشند. امام علی(ع)یک شخصیت ولایی بود که در حدود 4 سال و 9 ماه در یکی از پهناورترین ممالک جهان حکومت کرد.وی نظرات مختلفی در زمینه مسائل دینی،اجتماعی ، سیاسی و اقتصادی دارد که به عنوان یک حجت برای رفتار مسلمانان و پیروان آن حضرت تلقی می گردد.مهمترین کتاب و سند معتبر از اندیشه های امام علی(ع) نهج البلاغه است که شامل خطبه ها،نامه ها و سخنان قصار آن حضرت می باشد که در سال 400 هجری توسط شریف رضی گردآوری شده است.در این مقاله دیدگاه های امام علی(ع) درباره معنی و مفهوم عدالت ، عدالت اقتصادی و راهکار های نائل شدن به آن در یک حکومت اسلامی مورد مطالعه قرار می گیرد. ادامه دارد..............
... نوشته شده در تاریخ شنبه 88 آبان 23 توسط علی صداقت
| نظر بدهید
یک کوچه غیرت ای قلندر تا علی مانده است شمشیر بردار هر آنکس با علی مانده است
دیشب تمام کوچه های کوفه را گشتم تنها علی تنها علی تنها علی مانده است
ای ماهتاب آهسته تر اینجا قدم بگذار در جذر ومد چاه یک دریا علی مانده است
از خیل مردانی که می گفتن می مانیم انگار تنها ابن ملجم با علی مانده است
ای مرد برتیغت مبادا خاک بنشیند برخیز تا برخاستن یک یا علی مانده است
... نوشته شده در تاریخ شنبه 88 آبان 23 توسط علی صداقت
| نظر بدهید
3- سرداررشیداسلام شهیدمحمدابراهیم همت تولد 1334شهررضا شهادت 1362 جزیره مجنون ((شادی روحش صلوات)) راوی : همسر شهید ما اصلاً مراسم نداشتیم. من بودم و ابراهیم و خانوادههامان. یک حلقه خریدیم به هزار تومان. ابراهیم هم یک انگشتر عقیق گرفت به قیمت صد و پنجاه تومان. *** صبح روزی که مهدی میخواست متولد شود، ابرهیم زنگ زد خانه خواهرش. از لحنش معلوم بود خیلی بیقرار است. مادرش اصرار کرد بگویم بچه دارد به دنیا میآید. گفتم: نه. ممکن است بلند شود این همه راه را بیاید، بچه هم به دنیا نیاید. آن وقت باز باید نگران برگردد. مدام میگرفت: من مطمئن باشم حالت خوب است؟ زندهای هنوز؟ بچه هم زنده است؟ گفتم: خیالت راحت همه چیز مثل قبل است. همان روز، عصر مهدی به دنیا آمد و چهار روز بعد ابراهیم آمد. بدون اینکه سراغ بچه برود، آمد پیش من گفت: تو حالت خوب است ژیلا؟ چیزی کم و کسر نداری بروم برات بخرم؟ گفتم: احوال بچه را نمیپرسی. گفت: تا خیالم از تو راحت نشود نه. *** وقتی به خانه میآمد دیگر حق نداشتم کاری انجام دهم، همه کارها را خودش میکرد. لباسها را میشست، روی در و دیوار اتاق پهن میکرد. سفره را همیشه خودش پهن میکرد. جمع میکرد تا او بود، نود و نه درصد کارهای خانه فقط با او بود. *** آنقدر مراعات مرا میکرد که حتی نمیگذاشت ساک سفرش را ببندم و بالاخره یک بار پیش آمد که ساک سفرش را من ببندم. برای اولین بار و آخرین بار. دعا گذاشتم برایش توی ساک تخمه هم خریدم که توی راه بشکند. (گرهی پلاستیکش باز نشده بود، وقتی ساکش به دستم رسید.) یک جفت جوراب هم برایش خریدم که خیلی ازش خوشش آمد. گفتم: بروم دو سه جفت دیگر بخرم؟ گفت: بگذار اینها پاره شوند بعد. (وقت خاکسپاری همین جورابها پایش بود.) تمام وسایلش را گذاشتم توی ساکش، زیپش را بستم، دادم دستش سرش را انداخت پایین گفت: قول بده ناراحت نشوی ژیلا. گفتم: چی شده مگه؟ گفت: ممکن است به این زودی نتوانم بیایم ببینمتان. *** گفت: من ازت شرمندهام ژیلا. تمام مدت زندگی مشترکمان تو یا خانهی پدر خودت بودی یا خانه پدر من. نمیخواهم بعد از من سرگردانی بکشی. به برادرم میگویم خانهی شهرضا را برایتان آماده کند. موکت کند رنگ بزند تمیزش کند که تو و بچهها بعد از من پا روی زمین یخ نگذارید، راحت باشید. راحت زندگی کنید. *** آخرین بار سهشنبه تماس گرفت ساعت چهار و نیم عصر شانزده اسفند. چند بار گفت: خیلی دلم برات تنگ شده، گفت: میخواهم ببینمتان. اگر شد که بیست و چهار ساعته میآیم میبینمتان و برمیگردم. اگر نشد یکی را میفرستم بیاید دنبالتان. میآیید اهواز اگر بفرستم؟ سختت نیست با دو تا بچه. و من با خوشحالی گفتم: «با تمام سختیهایش به دیدن تو میارزد. یک هفته گذشت اما نه ابراهیم تماس گرفت و نه آمد. *** ساعت 2 بعدازظهر اخبار اعلام کرد، فرمانده لشکر حضرت رسول (ص) شهید شد. من داخل مینیبوس بودم. آبروداری را گذاشتم کنار، از ته دل جیغ کشیدم. جلو مسافرهایی که نمیدانستند چی شده. سرم سنگین شده بود از جیغهایی که میزدم. *** دلم میخواست ببینمش. کشو را آرامآرام باز کردند. اما آن ابراهیم همیشگی نبود چشمهای همیشه قشنگش نبود. خندهاش نبود. اصلا! سری نبود. همیشه شوخی میکردم میگفتم: «اگر بدون ما بروی گوشهایت را میبرم میگذارم کف دستت. خیلی ازش بدم آمد. گفتم: تو مریضی ماها را نمیتوانستی ببینی. ابراهیم چطور دلت آمد بیاییم این جا چشمهایت را نبینم. خندههایت را نبینم. سر و صورت همیشه خاکیت را نبینم. حرفهایت را نشنوم. *** روزهای آخر یکبار به من گفت: دلم خیلی برایت تنگ میشود ژیلا، اگر بروم، اگر تنها بروم، و با این کلامش آتش به جانم زد.
... نوشته شده در تاریخ شنبه 88 آبان 23 توسط علی صداقت
| نظر بدهید
2-سردار رشید اسلام شهیدمهدی باکری متولد1333 میاندواب شهادت 1363 عملیات بدر ((شادی روحش صلوات)) یک خاطره درباره شهید مهدی باکری از موتور افتاده بودم. پایم شکسته بود. حاجی که دید گفت: «می ری خونه استراحت می کنی، هفته ای یه بار بیش تر نمی تونی بیایی اردوگاه.» خانه مان اهواز بود نزدیک اردوگاه. می ترسیدم اگر توی جلسه با پای گچ گرفته ببیندم، نگذارد بروم عملیات. خودم گچ پایم را باز کردم. هنوز درد می کرد. یکی از بچه ها کمکم کرد تا بروم جلسه. همه تعجب کرده بودند. می گفتند: «پات زود خوب شده،»
حاجی آخر جلسه گفت: «چرا گچ پات رو باز کردی؟» گفتم: «خوب شده. می تونم راه برم.» پایم را که زمین گذاشتم از زور درد چشم هام سیاهی رفت. گفت: «مگه این مال خودته که باهاش اینجوری می کنی؟ این امانته دست تو. فردا روز باید باهاش بجنگی.» بعدش گفت: «اصلاً نمی خواد بیای عملیات.» التماسش کردم. گفت: «می ری پات رو دوباره گچ می گیری.» توی اهواز در به در می گشتم پی دکتر تا پایم را دوباره گچ بگیرد.
منبع: کتاب خاطرات شهید باکری ... |