دنبال عدالت |
|
نوشته شده در تاریخ سه شنبه 90 شهریور 22 توسط علی صداقت
| نظر بدهید
... نوشته شده در تاریخ جمعه 90 شهریور 18 توسط علی صداقت
| نظر بدهید
1- همه برای عدالت ارزش قائلند ولی وقتی می اید در به رویش می بندند.
2- درسرزمینی دور دور دور ... اگر شما آدم فقیری باشید و شما را با مقداری مواد مخدر دستگیر کنند این کار شما یک جرم و جنایت به شمار می آید. اگر شما فردی معروف و ثروتمند باشید و شما را با مقداری مواد مخدر دستگیر کنند ... این فقط یک شایعه است در مورد اول مدت زیادی را در زندان خواهید گذراند و در مورد دوم اعاده حیثیت خواهید نمود ... 3-در بین تمامی مردم تنها عقل است که به عدالت تقسیم شده زیرا همه فکر میکنند به اندازه کافی عاقلند.
4-اراده محکم و متین که بخواهد به هر کس آنچه سزاوار است بدهد عدالت نام دارد .
5- می خواستم زندگی کنم ، راهم را بستند
انسان عبارت است از یک تردید، یک نوسان دائمی، هر کسی یک سراسیمگی بلاتکلیف است. ... نوشته شده در تاریخ یکشنبه 90 شهریور 13 توسط علی صداقت
| نظر بدهید
پل
تا حالا برای چند نفر پل ساختیم!!؟؟ سال ها دو برادر با هم در مزرعه ای که از پدرشان به ارث رسیده بود، زندگی می کردند. یک روز به خاطر یک سوء تفاهم کوچک، با هم جرو بحث کردند. پس از چند هفته سکوت، اختلاف آنها زیاد شد و از هم جدا شدند.یک روز صبح در خانه برادر بزرگ تر به صدا درآمد. وقتی در را باز کرد، مرد نجـاری را دید.
نجـار گفت:«من چند روزی است که دنبال کار می گردم، فکرکردم شاید شما کمی خرده کاری در خانه و مزرعه داشته باشید، آیا امکان دارد که کمکتان کنم؟»
برادر بزرگ تر جواب داد: «بله، اتفاقاً من یک مقدار کار دارم. به آن نهر در وسط مزرعه نگاه کن،
آن همسایه در حقیقت برادر کوچک تر من است. او هفته گذشته چند نفر را استخدام کرد تا وسط مزرعه را کندند و این نهر آب بین مزرعه ما افتاد. او حتماً این کار را بخاطر کینه ای که از من به دل دارد، انجام داده.»
سپس به انبار مزرعه اشاره کرد و گفت:« در انبار مقداری الوار دارم، از تو می خواهم تا بین مزرعه من و برادرم حصار بکشی تا دیگر او را نبینم.»نجار پذیرفت و شروع کرد به اندازه گیری و اره کردن الوار.
برادر بزرگ تر به نجار گفت:« من برای خرید به شهر می روم، اگر وسیله ای نیاز داری برایت بخرم.»
نجار در حالی که به شدت مشغول کار بود، جواب داد:«نه، چیزی لازم ندارم.»
هنگام غروب وقتی کشاورز به مزرعه برگشت، چشمانش از تعجب گرد شد. حصاری در کارنبود. نجار به جای حصار یک پل روی نهر ساخته بود.کشاورز با عصبانیت رو به نجار کرد و گفت:«مگر من به تو نگفته بودم برایم حصار بسازی؟»
در همین لحظه برادر کوچک تر از راه رسید و با دیدن پل فکرکرد که برادرش دستور ساختن آن را داده، از روی پل عبور کرد و برادر بزرگترش را در آغوش گرفت و از او برای کندن نهر معذرت خواست.وقتی برادر بزرگ تر برگشت، نجار را دید که جعبه ابزارش را روی دوشش گذاشته و در حال رفتن است. کشاورز نزد او رفت و بعد از تشکر، از او خواست تا چند روزی مهمان او و برادرش باشد.نجار گفت:«دوست دارم بمانم ولی پل های زیادی هست که باید آنها را بسازم.
تا به حال واسه چند نفر پل ساختیم؟!!!
... نوشته شده در تاریخ شنبه 90 شهریور 12 توسط علی صداقت
| نظر بدهید
داستان هایی از عدالت حضرت علی (ع) در دوران رسالت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم : کسانى که در زندگى هدف مقدسى را دنبال مى کنند و براى وصول به آن شب و روز مى کوشند ، در برابر امورى که با هدف آنان اصطکاک داشته باشد نمى توانند بى طرف بمانند. این افراد در طى مسیر خود تا هدف ، مهر و علاقه گروهى و قهر و غضب گروه دیگرى را بر مى انگیزند. در این راه پاکدلان و روشن ضمیران فریفته دادگرى وسختگیری هاى او مى شوند ولى افراد بى تفاوت و غیر مسلکى از تضییقات و عدالت او ناراحت مى گردند. گروهى که با نیک و بد گرم مى گیرند و با مسلمان و غیر مسلمان مى سازند و نمى خواهند خشم و کینه احدى را بر انگیزند ، نمى توانند افراد هدفمند و مسلکى باشند. زیرا سازشکارى با تمام طبقات ، جز نفاق و دو رویى نیست. امیر مؤمنان - علیه السلام یکى از آن مردان است که مهر وعاطفه دادگران پارسا و افتادگان پاکدل را برانگیخت و متقابلا شعله خشم و غضب حریصان و قانون شکنان را در سینه هاشان بر افروخت. آوازه عدالت و تقید شدید امام - علیه السلام به رعایت اصول و قوانین ، مخصوص به دوره حکومت او نیست. اگر چه بیشتر نویسندگان و گویندگان ، هنگامى که از دادگرى و پارسایى امام سخن مى گویند ، غالبا به حوادث دوران حکومت او تکیه مى کنند ، زیرا زمینه بروز این فضیلت عالى انسانى در دوران حکومت آن حضرت بسیار مهیا بود. اما عدالت و دادگرى امام - علیه السلام و سختگیرى و تقید کامل او به رعایت اصول ، از عصر رسالت ، زبانزد خاص وعام بود. از این رو ، افرادى که تحمل دادگرى امام را نداشتند ، گاه و بیگاه ، از حضرت على - علیه السلام به پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم شکایت مى بردند و پیوسته با عکس العمل منفى پیامبر ، و اینکه حضرت على - علیه السلام در رعایت قوانین الهى سر از پا نمى شناسد ، روبرو مى شدند. در تاریخ زندگانى امام - علیه السلام در عصر رسالت حوادثى چند به این مطلب گواهى مى دهد و ما براى نمونه دو حادثه را در اینجا نقل مى کنیم : 1 - در سال دهم هجرت که پیامبر گرامی صلى الله علیه و آله و سلم عزم زیارت خانه خدا داشت حضرت على - علیه السلام را با گروهى از مسلمانان به یمن اعزام کرد. حضرت على - علیه السلام مامور بود در بازگشت از یمن پارچه هایى را که مسیحیان نجران در روز مباهله تعهد کرده بودند از ایشان بگیرد وبه محضر رسول خدا برساند. او پس از انجام ماموریت آگاه شد که پیامبر گرامى صلى الله علیه و آله و سلم رهسپار خانه خدا شده است. از این جهت مسیر خود را تغییر داد و رهسپار مکه شد. آن حضرت راه مکه را به سرعت مى پیمود تا هرچه زودتر به حضور پیامبر برسد و به همین جهت پارچه ها را به یکى از افسران خود سپرد و از سربازان خویش فاصله گرفت تا در نزدیکى مکه به حضور پیامبر رسید. حضرت از دیدار او فوق العاده خوشحال شد و چون او را در لباس احرام دید از نحوه نیت کردن او جویا شد. حضرت على - علیه السلام گفت : من هنگام احرام بستن گفتم بار الها ! به همان نیتى احرام مى بندم که پیامبر احرام بسته است. حضرت على - علیه السلام از مسافرت خود به یمن و نجران و پارچه هایى که آورده بود به پیامبر گزارش داد و سپس به فرمان آن حضرت به سوى سربازان خود بازگشت تا به همراه آنان مجددا به مکه باز گردد. وقتى امام - علیه السلام به سربازان خود رسید ، دید که افسر جانشین وى تمام پارچه ها را در میان سربازان تقسیم کرده است و سربازان پارچه ها را به عنوان لباس احرام بر تن کرده اند. حضرت على - علیه السلام از عمل بى مورد افسر خود سخت ناراحت شد وبه او گفت : گروهى که پیوسته از عدل و نظم و انضباط رنج مى برند و مى خواهند که امور همواره بر طبق خواسته هاى آنان جریان یابد به حضور پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم رسیدند و از انضباط و سختگیرى حضرت على - علیه السلام شکایت کردند. از دیدگاه امیر مؤمنان - علیه السلام یک فرد خطاکار (خصوصا خطاکارى که لغزش خود را کوچک بشمارد) مانند آن سوار کارى است که بر اسب سرکش و لجام گسیخته اى سوار باشد که مسلما چنین مرکب سرکشى راکب خود را در دل دره و بر روى صخره ها واژگون مى سازد. (2) مقصود امام از این تشبیه این است که هرگناهى ، هرچند کوچک باشد ، اگر ناچیز شمرده شود گناهان دیگرى را به دنبال مى آورد و تا انسان را غرق گناه نسازد و در آتش نیفکند دست از او بر نمى دارد. از این جهت باید از روز نخست پارسایى را شیوه خویش ساخت و از هر نوع مخالفت با اصول و قوانین اسلامى پرهیز کرد. پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم که از کار حضرت على - علیه السلام و دادگرى او کاملا آگاه بود یکى از یاران خود را خواست و به او گفت که میان این گروه شاکى برو و پیام زیر را برسان : 2 - خالد بن ولید از سرداران نیرومند قریش بود. او در سال هفتم هجرت از مکه به مدینه مهاجرت کرد وبه مسلمانان پیوست. ولى پیش از آنکه به آیین توحید بگرود کرارا در نبرد هایى که از طرف قریش براى برانداختن حکومت نو بنیاد اسلام برپا مى شد شرکت مى کرد. هم او بود که در نبرد احد بر مسلمانان شبیخون زد و از پشت سر آنان وارد میدان نبرد شد و مجاهدان اسلام را مورد حمله قرار داد. این مرد پس از اسلام نیز عداوت و دشمنى حضرت على - علیه السلام را فراموش نکرد و بر قدرت بازوان و شجاعت بى نظیر امام رشک مى برد. احمد بن حنبل در مسند خود مى نویسد : بریده مى گوید : من از کرده خود سخت نادم شدم و از محضر رسول خدا درخواست کردم که در حق من استغفار کند. ... |