دنبال عدالت |
|
نوشته شده در تاریخ سه شنبه 88 آذر 24 توسط علی صداقت
| نظر بدهید
آخرین وصایا در بستر مرگ ««ورق بازی نکنید؟!»»
پدر : هه ...هه.... فرزندان: بله پدر. بله پدر. بله پدر .بله پدر. بله پدر !(پنج تا بچه داشته) پدر : ن...ن ..... فرزند اول : نفت؟!پدر میگه نفت اساس سیاسته!باید برنفت مسلط بشیم تا قدرت توی مشتمون باشه! پدر : پ....پ..... فرزند دوم: پارتی ؟!پدر از ما می خواد که توی همه دستگاه ها پارتی داشته باشیم تا اراده مون همه جا جاری باشه! پدر : ا....ا..... فرزندسوم: احزاب؟!باید توی همه احزاب نفوذی داشته باشیم تا جریان های سیاسی رو هدایت کنیم! پدر: ر....ر..... فرزند چهارم: رانت؟!رانت حرف اول رو توی پیشبرد کارهامی زنه! پدر : ش...ش ..... فرزند پنجم : شبکه مافیایی قدرت؟!باید جایگاهمون روتوش مستحکم کنیم تا آیندمون تضمین بشه! پدر: اک...اک.... فرزند اول: اک؟اکبرجوجه؟!غذاهاش خوبه؟!واسه مراسمتون از اونجا غذا بگیریم؟! فرزند دوم : اکرام ایتام/!بابا بهت نمیادها ؟! پدر : ور......ور...... فرزند اول: ور؟! ور یعنی چه ؟! وراندازیکنیم؟! فرزند دوم: ورشکست نکنیم؟! فرزند سوم : ورزش کنیم؟! فرزند چهارم: ورق بازی نکنیم؟! فرزندپنجم: ای بابا یکی بره یک قلم کاغذ بیاره ببینیم چی میخواد بگه. فرزند اول : بیا بابا بنویس .بنویس تا نسلها ی بعدب هم بتونند از اندیشه هات استفاده کنن!
وپدر می نویسد: نفهم !پاتو از روی شیلنگ اکسیژن وردار؟
... |