سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دنبال عدالت
 
نوشته شده در تاریخ سه شنبه 90 شهریور 22 توسط علی صداقت | نظر بدهید

وقتی یکی را دوست دارید، حتی فکر کردن به او باعث شادی و آرامشتان می شود

وقتی یکی را دوست دارید، در کنار او که هستید، احساس امنیت می کنید

وقتی یکی را دوست دارید، حتی با شنیدن صدایش، ضربان قلب خود را در سینه حس می کنید

وقتی یکی را دوست دارید، زمانی که در کنارش راه می روید احساس غرور می کنید

وقتی یکی را دوست دارید، تحمل دوری اش برایتان سخت و دشوار است

وقتی یکی را دوست دارید، شادی اش برایتان زیباترین منظره دنیا و ناراحتی اش برایتان سنگین ترین غم دنیاست

وقتی یکی را دوست دارید، حتی تصور بدون او زیستن برایتان دشوار است

وقتی یکی را دوست دارید، شیرین ترین لحظات عمرتان لحظاتی است که با او گذرانده اید

وقتی یکی را دوست دارید، حاضرید برای خوشحالی اش دست به هر کاری بزنید

وقتی یکی را دوست دارید، هر چیزی را که متعلق به اوست، دوست دارید

وقتی یکی را دوست دارید، در مواقعی که به بن بست می رسید، با صحبت کردن با او به آرامش می رسید

وقتی یکی را دوست دارید، برای دیدن مجددش لحظه شماری می کنید

وقتی یکی را دوست دارید، حاضرید از خواسته های خود برای شادی او بگذرید

وقتی یکی را دوست دارید، به علایق او بیشتر از علایق خود اهمیت می دهید

وقتی یکی را دوست دارید، حاضرید به هر جایی بروید که فقط او در کنارتان باشد

وقتی یکی را دوست دارید، ناخود آگاه برایش احترام خاصی قائل هستید

وقتی یکی را دوست دارید، تحمل سختی ها برایتان آسان و دلخوشی های زندگیتان فراوان می شوند

وقتی یکی را دوست دارید، او برای شما زیباترین و بهترین خواهد بود اگرچه در واقع چنین نباشد

وقتی یکی را دوست دارید، به همه چیز امیدوارانه می نگرید و رسیدن به آرزوهایتان را آسان می شمارید

وقتی یکی را دوست دارید، با موفقیت و محبوبیت او شاد و احساس سربلندی می کنید

وقتی یکی را دوست دارید، واژه تنهایی برایتان بی معناست

وقتی یکی را دوست دارید، آرزوهایتان آرزوهای اوست

وقتی یکی را دوست دارید، به زندگی هم عشق می ورزید




...

نوشته شده در تاریخ جمعه 90 شهریور 18 توسط علی صداقت | نظر بدهید

1- همه برای عدالت ارزش قائلند ولی وقتی می اید در به رویش می بندند.

 

2- درسرزمینی دور دور دور ...

اگر شما آدم فقیری باشید و شما را با مقداری مواد مخدر دستگیر کنند این کار شما یک جرم و جنایت به شمار می آید.

اگر شما فردی معروف و ثروتمند باشید و شما را با مقداری مواد مخدر دستگیر کنند ... این فقط یک شایعه است

در مورد اول مدت زیادی را در زندان خواهید گذراند

و در مورد دوم  اعاده حیثیت خواهید نمود ...


3-در بین تمامی مردم تنها عقل است که به عدالت تقسیم شده زیرا همه فکر می‌کنند به اندازه کافی عاقلند.

 

4-اراده محکم و متین که بخواهد به هر کس آنچه سزاوار است بدهد عدالت نام دارد .

 

5-

می خواستم زندگی کنم ، راهم را بستند
ستایش کردم ، گفتند خرافات است
عاشق شدم ، گفتند دروغ است
گریستم ، گفتند بهانه است
خندیدم ، گفتند دیوانه است
دنیا را نگه دارید ، می خواهم پیاده شوم ! 

انسان عبارت است از یک تردید، یک نوسان دائمی، هر کسی یک سراسیمگی بلاتکلیف است.

دکتر علی شریعتی




...

نوشته شده در تاریخ یکشنبه 90 شهریور 13 توسط علی صداقت | نظر بدهید

پل

تا حالا برای چند نفر پل ساختیم!!؟؟

سال ها دو برادر با هم در مزرعه ای که از پدرشان به ارث رسیده بود، زندگی می کردند. یک روز به خاطر یک سوء تفاهم کوچک، با هم جرو بحث کردند. پس از چند هفته سکوت، اختلاف آنها زیاد شد و از هم جدا شدند.یک روز صبح در خانه برادر بزرگ تر به صدا درآمد. وقتی در را باز کرد، مرد نجـاری را دید.
نجـار گفت:«من چند روزی است که دنبال کار می گردم، فکرکردم شاید شما کمی خرده کاری در خانه و مزرعه داشته باشید، آیا امکان دارد که کمکتان کنم؟»
 برادر بزرگ تر جواب داد: «بله، اتفاقاً من یک مقدار کار دارم. به آن نهر در وسط مزرعه نگاه کن،
آن همسایه در حقیقت برادر کوچک تر من است. او هفته گذشته چند نفر را استخدام کرد تا وسط مزرعه را کندند و این نهر آب بین مزرعه ما افتاد. او حتماً این کار را بخاطر کینه ای که از من به دل دارد، انجام داده.»
 سپس به انبار مزرعه اشاره کرد و گفت:« در انبار مقداری الوار دارم، از تو می خواهم تا بین مزرعه من و برادرم حصار بکشی تا دیگر او را نبینمنجار پذیرفت و شروع کرد به اندازه گیری و اره کردن الوار.
 برادر بزرگ تر به نجار گفت:« من برای خرید به شهر می روم، اگر وسیله ای نیاز داری برایت بخرم.»
 نجار در حالی که به شدت مشغول کار بود، جواب داد:«نه، چیزی لازم ندارم.»
هنگام غروب وقتی کشاورز به مزرعه برگشت، چشمانش از تعجب گرد شد. حصاری در کارنبود. نجار به جای حصار یک پل روی نهر ساخته بود.کشاورز با عصبانیت رو به نجار کرد و گفت:«مگر من به تو نگفته بودم برایم حصار بسازی؟»
 در همین لحظه برادر کوچک تر از راه رسید و با دیدن پل فکرکرد که برادرش دستور ساختن آن را داده، از روی پل عبور کرد و برادر بزرگترش را در آغوش گرفت و از او برای کندن نهر معذرت خواست.وقتی برادر بزرگ تر برگشت، نجار را دید که جعبه ابزارش را روی دوشش گذاشته و در حال رفتن است. کشاورز نزد او رفت و بعد از تشکر، از او خواست تا چند روزی مهمان او و برادرش باشد.نجار گفت:«دوست دارم بمانم ولی پل های زیادی هست که باید آنها را بسازم.

تا به حال واسه چند نفر پل ساختیم؟!!!




...

نوشته شده در تاریخ شنبه 90 شهریور 12 توسط علی صداقت | نظر بدهید

داستان هایی از عدالت حضرت علی (ع) در دوران رسالت

پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم :
«على (ع) در اجراى دستور خدا بسیار دقیق وسخت گیر است و هرگز تملق و مداهنه در زندگى او راه ندارد.»

کسانى که در زندگى هدف مقدسى را دنبال مى ‏کنند و براى وصول به آن شب و روز مى ‏کوشند ، در برابر امورى که با هدف آنان اصطکاک داشته باشد نمى ‏توانند بى طرف بمانند. این افراد در طى مسیر خود تا هدف ، مهر و علاقه گروهى و قهر و غضب گروه دیگرى را بر مى انگیزند. در این راه پاکدلان و روشن ضمیران فریفته دادگرى وسختگیری هاى او مى ‏شوند ولى افراد بى تفاوت و غیر مسلکى از تضییقات و عدالت او ناراحت مى‏ گردند.

گروهى که با نیک و بد گرم مى‏ گیرند و با مسلمان و غیر مسلمان مى ‏سازند و نمى ‏خواهند خشم و کینه احدى را بر انگیزند ، نمى ‏توانند افراد هدفمند و مسلکى باشند. زیرا سازشکارى با تمام طبقات ، جز نفاق و دو رویى نیست.
در دوران حکومت امیرمؤمنان - علیه السلام شخصى فرماندار محل خود را ستود و گفت که همه طبقات از او راضى هستند. امام - علیه السلام فرمود : معلوم مى‏ شود که وى فرد عادلى نیست ، زیرا رضایت همگانى حاکى از سازشکارى و نفاق و عدم دادگرى اوست ، والا همه افراد از او راضى نمى‏ شوند.

امیر مؤمنان - علیه السلام یکى از آن مردان است که مهر وعاطفه دادگران پارسا و افتادگان پاکدل را برانگیخت و متقابلا شعله خشم و غضب حریصان و قانون شکنان را در سینه هاشان بر افروخت.

آوازه عدالت و تقید شدید امام - علیه السلام به رعایت اصول و قوانین ، مخصوص به دوره حکومت او نیست. اگر چه بیشتر نویسندگان و گویندگان ، هنگامى که از دادگرى و پارسایى امام سخن مى ‏گویند ، غالبا به حوادث دوران حکومت او تکیه مى ‏کنند ، زیرا زمینه بروز این فضیلت عالى انسانى در دوران حکومت آن حضرت بسیار مهیا بود. اما عدالت و دادگرى امام - علیه السلام و سختگیرى و تقید کامل او به رعایت اصول ، از عصر رسالت ، زبانزد خاص وعام بود. از این رو ، افرادى که تحمل دادگرى امام را نداشتند ، گاه و بیگاه ، از حضرت على - علیه السلام به پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم شکایت مى ‏بردند و پیوسته با عکس العمل منفى پیامبر ، و اینکه حضرت على - علیه السلام در رعایت قوانین الهى سر از پا نمى ‏شناسد ، روبرو مى ‏شدند. در تاریخ زندگانى امام - علیه السلام در عصر رسالت‏ حوادثى چند به این مطلب گواهى مى ‏دهد و ما براى نمونه دو حادثه را در اینجا نقل مى ‏کنیم :

1 - در سال دهم هجرت که پیامبر گرامی صلى الله علیه و آله و سلم عزم زیارت خانه خدا داشت ‏حضرت على - علیه السلام را با گروهى از مسلمانان به یمن اعزام کرد. حضرت على - علیه السلام مامور بود در بازگشت از یمن پارچه هایى را که مسیحیان نجران در روز مباهله تعهد کرده بودند از ایشان بگیرد وبه محضر رسول خدا برساند. او پس از انجام ماموریت آگاه شد که پیامبر گرامى صلى الله علیه و آله و سلم رهسپار خانه خدا شده است. از این جهت مسیر خود را تغییر داد و رهسپار مکه شد. آن حضرت راه مکه را به سرعت مى ‏پیمود تا هرچه زودتر به حضور پیامبر برسد و به همین جهت پارچه‏ ها را به یکى از افسران خود سپرد و از سربازان خویش فاصله گرفت تا در نزدیکى مکه به حضور پیامبر رسید. حضرت از دیدار او فوق العاده خوشحال شد و چون او را در لباس احرام دید از نحوه نیت کردن او جویا شد. حضرت على - علیه السلام گفت : من هنگام احرام بستن گفتم بار الها ! به همان نیتى احرام مى ‏بندم که پیامبر احرام بسته است.

حضرت على - علیه السلام از مسافرت خود به یمن و نجران و پارچه هایى که آورده بود به پیامبر گزارش داد و سپس به فرمان آن حضرت به سوى سربازان خود بازگشت تا به همراه آنان مجددا به مکه باز گردد. وقتى امام - علیه السلام به سربازان خود رسید ، دید که افسر جانشین وى تمام پارچه ‏ها را در میان سربازان تقسیم کرده است و سربازان پارچه‏ ها را به عنوان لباس احرام بر تن کرده ‏اند. حضرت على - علیه السلام از عمل بى مورد افسر خود سخت ناراحت‏ شد وبه او گفت :
چرا پیش از آنکه پارچه‏ ها را به رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم تحویل دهیم آنها را میان سربازان تقسیم کردى؟
وى گفت : سربازان شما اصرار کردند که من پارچه ‏ها را به عنوان امانت میان آنان قسمت کنم و پس از مراسم حج ، همه را از آنان باز گیرم. حضرت على - علیه السلام پوزش او را نپذیرفت و گفت : تو چنین اختیارى نداشتى.
سپس دستور داد که پارچه‏ هاى تقسیم شده تماما جمع آورى شود تا در مکه به پیامبر گرامى تحویل گردد. (1)

گروهى که پیوسته از عدل و نظم و انضباط رنج مى ‏برند و مى‏ خواهند که امور همواره بر طبق خواسته‏ هاى آنان جریان یابد به حضور پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم رسیدند و از انضباط و سختگیرى حضرت على - علیه السلام شکایت کردند.
ولى آنان از این نکته غفلت داشتند که یک چنین قانون شکنى و انعطاف نابجا ، به یک رشته قانون شکنی هاى بزرگ منجر مى ‏شود.

از دیدگاه امیر مؤمنان - علیه السلام یک فرد خطاکار (خصوصا خطاکارى که لغزش خود را کوچک بشمارد) مانند آن سوار کارى است که بر اسب سرکش و لجام گسیخته اى سوار باشد که مسلما چنین مرکب سرکشى راکب خود را در دل دره و بر روى صخره ‏ها واژگون مى ‏سازد. (2)

مقصود امام از این تشبیه این است که هرگناهى ، هرچند کوچک باشد ، اگر ناچیز شمرده شود گناهان دیگرى را به دنبال مى ‏آورد و تا انسان را غرق گناه نسازد و در آتش نیفکند دست از او بر نمى ‏دارد. از این جهت ‏باید از روز نخست پارسایى را شیوه خویش ساخت و از هر نوع مخالفت ‏با اصول و قوانین اسلامى پرهیز کرد.

پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم که از کار حضرت على - علیه السلام و دادگرى او کاملا آگاه بود یکى از یاران خود را خواست و به او گفت که میان این گروه شاکى برو و پیام زیر را برسان :
از بدگویى در باره حضرت على - علیه السلام دست ‏بر دارید که او در اجراى دستور خدا بسیار دقیق و سختگیر است و هرگز در زندگانى او تملق و مداهنه وجود ندارد.

2 - خالد بن ولید از سرداران نیرومند قریش بود. او در سال هفتم هجرت از مکه به مدینه مهاجرت کرد وبه مسلمانان پیوست. ولى پیش از آنکه به آیین توحید بگرود کرارا در نبرد هایى که از طرف قریش براى برانداختن حکومت نو بنیاد اسلام برپا مى ‏شد شرکت مى ‏کرد. هم او بود که در نبرد احد بر مسلمانان شبیخون زد و از پشت‏ سر آنان وارد میدان نبرد شد و مجاهدان اسلام را مورد حمله قرار داد. این مرد پس از اسلام نیز عداوت و دشمنى حضرت على - علیه السلام را فراموش نکرد و بر قدرت بازوان و شجاعت‏ بى نظیر امام رشک مى ‏برد.
پس از درگذشت پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم ، به دستور خلیفه وقت تصمیم بر قتل حضرت على - علیه السلام گرفت ولى به عللى موفق نشد. (3)

احمد بن حنبل در مسند خود مى ‏نویسد :
پیامبر اکرم حضرت على را در راس گروهى که در میان آنان خالد نیز بود به یمن اعزام کرد. ارتش اسلام در نقطه ‏اى از یمن با قبیله بنى زید به نبرد پرداخت و بر دشمن پیروز شد و غنایمى به دست آورد. روش امام - علیه السلام در تقسیم غنایم مورد رضایت ‏خالد واقع نشد و براى ایجاد سوء تفاهم میان پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم وحضرت على - علیه السلام نامه اى به رسول خدا نوشت و آن را به بریده سپرد تا هرچه زودتر به حضور پیامبر برساند.
بریده مى ‏گوید : من با سرعت‏ خود را به مدینه رسانیدم و نامه را تسلیم پیامبر کردم. آن حضرت نامه را به یکى از یاران خود داد تا براى او بخواند. چون قرائت نامه به پایان رسید ، ناگهان دیدم که آثار خشم در چهره پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم ظاهر شد.
بریده مى ‏گوید : از آوردن چنین نامه اى سخت پشیمان شدم و براى تبرئه خود گفتم که به فرمان خالد به چنین کارى اقدام کرده ‏ام ومرا چاره اى جز پیروى از فرمان مقام بالاتر نبود.
او مى ‏گوید : پس از خاتمه کلام من لحظاتى سکوت بر مجلس حکومت کرد.
ناگهان پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم سکوت را شکست و فرمود :
درباره على بدگویى مکنید : «فانه منی و انا منه و هو ولیکم بعدی‏»
او از من و من از او هستم و او زمامدار شما پس از من است.

بریده مى ‏گوید : من از کرده خود سخت نادم شدم و از محضر رسول خدا درخواست کردم که در حق من استغفار کند.
پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم فرمود تا على نیاید و به چنین کارى رضا ندهد هرگز در حق تو طلب آمرزش نخواهم کرد. ناگهان حضرت على - علیه السلام رسید و من از او درخواست کردم که از پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم خواهش کند که در باره من طلب آمرزش کند. (4) این رویداد سبب شد که بریده دوستى خود را با خالد قطع کند و دست ارادت و اخلاص به سوى حضرت على - علیه السلام دراز کند تا آنجا که پس از درگذشت پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم ، وى با ابوبکر بیعت نکرد و یکى از آن دوازده نفرى بود که ابوبکر را در این مورد استیضاح کرد و او را به رسمیت نشناخت. (5)





...

درباره وبلاگ

ااز مولا علی (ع) سوال شد که میان حق و باطل چه اندازه است ؟ امام (ع) فرمودند : چهار انگشت. امام (ع) دست خود را میان گوش و چشمانش گذاشت و فرمود : هرچه را با چشم دیدی درست است و هرچه را به گوش شنیدی بیشترش نادرست است و دروغ است. خصال الصدوق جلد 1 صفحه 220
آخرین مطالب
آرشیو
موضوعات
پیوند ها
خبرنامه
 
آمار وبلاگ
کل بازدید : 203068
بازدید امروز :59
بازدید دیروز : 39
تعداد کل پست ها : 90
لوگو دوستان
آخرالزمان و منتظران ظهور
جاده های مه آلود
● بندیر ●
نهان خانه ی دل
وبلاگ شخصی مهندس محی الدین اله دادی
««««« آخرالزمان »»»»»
هه هه هه.....
جبهه وبلاگی غدیر
مهر بر لب زده
رقصی میان میدان مین
کانون فرهنگی شهدا
****شهرستان  بجنورد****
آقاشیر
دانلود بازی موبایل بازی موبایل بازی موبایل بازی موبایل
بوی سیب
جاده مه گرفته
شبستان
ختم قرآن ، ختم صلوات --- توشه آخرت
نه/ دی/ هشتاد و هشت
هر چی تو فکرته
کلبه حقیرانه من
پاتوق دخترها وپسرها
« عــــــفـــــــاف و حـــــجــــــاب »
سوادکوهی ریکا
نوستالوژی دل ....
راه و راهنما
پر شکسته
انتظار نور
برو بچه های ارزشی
پایگاه اطلاعاتی و کاربردی شایگان
داود ملکزاده خاصلویی
عکس
امیدزهرا   omidezahra
صبح دیگری در راه است ....
PATRIS
حرف های قشنگ
همه رقم  مفت!!!!!
شمیم انتظار
من گذشته من
هر روز به روزیم
صرفا جهت اطلاع
عشق طلاست
هر چی بخوای هست فقط اگر مشکلی داره به خودم بگ&
کلبه تنهایی
دکتر علی حاجی ستوده
تکنیک های تست زنی ، جزوات کنکور ، سوالات دبیرستان و پیش دانشگاهی
خـــوش آمدیــــد....
یا زهرا (س) مدد
باران
اردبیل شهری برای همه
همه چی پیدا میشه ( جک شعر ظنز عکس )
فیلم، کارتون، سریال، موسیقی، پاپ، ایرانی
دانشـــــــــمندی برای تمــــــــام فصــــــــــول
سیمرغ
ترنج
موج آزاد اندیشی اسلامی
زندگی باید کرد...
فاااااصله...
*** تا همیشه با تو ***
سوز و گداز
رایحه ظهور به مشام می رسد! از کجاست؟
امکانات جانبی