سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دنبال عدالت
 
نوشته شده در تاریخ یادداشت ثابت - پنج شنبه 91 خرداد 26 توسط علی صداقت | نظر

بسمه تعالی

 

سلام

تو یه روز زمستونی با ماشین از خونه داشتم می رفتم محل کار خواب آلود بودم ولی بخاری ماشین کار نمیکرد و هوای سرد چرتم پاره کرده بود .رادیو رو روشن کرده بودموبه یه موسیقی ملایم گوش میدادم به یه چهاراه  رسیدم چراغ قرمز بود یکدفعه نوجوان یا بهتر بگم کودکی که روزنامه به دست داشت رو دیدم که توی هوای به این سردی داره به سمت یه خاور میره من تعجب کردم اون کودک رو با چشم دنبال کردم تا ببینم چکار میکنه یکدفعه دیدم که اون بچه بخاطر هوای سردی که بیرون حاکم بود با اگزوز خاور داشت پاهاو دست های کوچک وزحمتکشش رو گرم میکرد.

این صحنه خیلی دل منو سوزوندیعنی این کودک از ساعت چند بیداره؟ واز کی تو این سرما داره روزنامه میفروشه ؟وچرا؟کودکی باین سن و این جثه به این کوچکی که الان باید تفریحات و شیطنتهای کودکی را بکنه یا خواب باشه  باید اینجا ودراین سرما کار کند.

یعنی ما داریم به کجا میریم یاد برادر کوچکم افتادم که الان راحت توی اتاق خوابش با آرامش خوابیده وساعت 7صبح بیدار میشه صبحونه مادر میذاره جلوش مادر اینقدر منتش رو میکشه تا یه لقمه بخوره و بعد هم راهی مدرسه میکندش.

به نظر من حالا درسته این موارد ومشکلات مقصر خانواده ها هستند ولی مسئولین ماهم در این مورد مقصرند .یعنی نمیتونستند اگر می خواهند به این کودکان کمک کنند کارهای بهتر و ساده تری به آنها بدهند ......

ویا آن پول نفت -گاز -معادن -صادرات غیر نفتی سهم این کودک نمیشود .وفقط سهم آقایان به اصطلاح خدمتگزار مردم ودلسوزه مردم وسهم آقایان مه آفرید خسروی -خاوری و....امثال هم که تعدادشون هم ماشا.. کم نیست.

والله اگه علی(ع) بود این افراد رو زنده زنده میسوزوندکه بیت المال رو به غارت نبرند .میدونید بخاطر دزدی ها و جنایات اینها چه تعدادی از مردم ما جوون خودشون رو از دست میدن.

میدونید اکثر جنایت ها بخاطر فقر مالی ؟

تو رو خدا آبروی کشور اسلامی رو حفظ کنید؟

توروخدا نذارید عدالت علی (ع) پایمال بشه؟

توروخدانذارید جوون های ما از این مملکت که با خون شهدا حفظ شده برگرند؟

توروخدا نذارید اسلام وایران به چشم جوون های ما یه کشور دروغگو به شمار بیاد؟

از یه مقام مسئول شنیدم که میگفت درچند تا از مدارس مشهد حدود 70 تا 80 جوون ایرانی به دین مسیحیت روی آوردندخب میدونید دلیلش چیه واسه اینه که ما اهداف و کارها و راهنمایی هایی که قران اسلام و پیامبران به ما آموختندرو میبینیم میشنویم ولی خودمون عمل نمیکنیم.

بعد مسئولینی که دینشون اسلام وبه اون عمل نمیکنن میشن دروغگو واون جوون هم به مشکل برمیخوره و این کار رو میکنه.

وفقط فقط میگم ....................

اللهم عجل ولیک فرج

 

علی صداقت




...

نوشته شده در تاریخ سه شنبه 92 فروردین 27 توسط علی صداقت | نظر
پرونده اش را زیر بغلش گذاشتند و بیرونش کردند
ناظم با رنگ قرمز و چهره برافروخته فریاد کشید :
بهت گفته باشم ، تو هیچی نمی شی ، هیچی
مجتبی نگاهی به همکلاسی هایش انداخت ،آب دهانش را قورت دادخواست چیزی بگوید اما ، سرش را پایین انداخت و رفت

برگه مجتبی ، دست به دست بین معلم ها می گشتاشک و خنده دبیران در هم آمیخته بود
 
امتحان ریاضی ثلث اول :

سئوال : یک مثال برای مجموعه تهی نام ببرید
جواب : مجموعه آدم های خوشبخت فامیل ما
سئوال : عضو خنثی در جمع کدام است ؟
جواب : حاج محمود آقا ، شوهر خاله ریحانهکه بود و نبودش در جمع خانواده هیج تاثیری نداردو گره ای از کار هیچ کس باز نمی کند
سئوال : خاصیت تعدی در رابطه ها چیست ؟
جواب : رابطه ای است که موجب پینه دست پدرم، بیماری لاعلاج مادرم و گرسنگی همیشگی ماست

معلم ریاضی اشکش را با گوشه برگه مجتبی پاک کرد و ادامه داد

سئوال : نامساوی را تعریف کنید
جواب : نامساوی یعنی ، یعنی ، رابطه ما با آنها ، از مابهتران ، اصلا نامساوی که تعریف و تمجید ندارد ، الهی که نباشد
سئوال : خاصیت بخش پذیری چیست ؟
جواب : همان خاصیت پول داری است آقا ،که اگر داشته باشی در بخش بیمارستان پذیرش می شوی و گرنه مثل خاله سارا بعد از جواب کردن بیمارستان تو راه خانه فوت می کنی
سئوال : کوتاه ترین فاصله بین دو نقطه چه خطی است ؟
جواب : خط فقر ، که تولد لیلا ، خواهرم را ، سریعا به مرگش متصل کرد

برگه در این نقطه کمی خیس بود و غیر خوانا ، که شاید اثر قطره اشک مجتبی بود

معلم ریاضی ، ادامه نداد برگه را تا کرد ، بوسید و در جیبش گذاشت
مجتبی دم در حیاط مدرسه رسیده بود ، برگشت با صدای لرزانش فریاد زد
آقا اجازه : گفتید هیچی نمی شیم ؟ هیچی ؟
بعد عقب عقب رفت ، در حیاط را بوسید
و پشت در گم شد
دفتر مشق
معلم عصبی دفتر را روی میز کوبید و داد زد : سارا…
دخترک خودش را جمع و جور کرد، سرش را پایین انداخت و خودش را تا جلوی میز معلم کشید و با صدای لرزان گفت : بله خانم؟
معلم که از عصبانیت شقیقه هایش می زد، به چشمهای سیاه و مظلوم دخترک خیره شد و داد زد: چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو سیاه و پاره نکن ؟ ها؟
فردا مادرت رو میاری مدرسه می خوام در مورد بچه ی بی انضباطش باهاش صحبت کنم
دخترک چانه لرزانش را جمع کرد… بغضش را به زحمت قورت داد و آرام گفت :
خانوم… مادرم مریضه… اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق میدن… اونوقت میشه مامانم رو بستری کنیم که دیگه از گلوش خون نیاد… اونوقت میشه برای خواهرم شیر خشک بخریم که شب تاصبح گریه نکنه… اونوقت…
اونوقت قول داده اگه پولی موند برای من هم یه دفتر بخره که من دفترهای داداشم رو پاک نکنم و توش بنویسم…
اونوقت قول می دم مشقامو بنویسم…
معلم صندلیش را به سمت تخته چرخاند و گفت : بشین …
و کاسه اشک چشمش روی گونه خالی شد…
غذای سگ
توی قصابی بودم که یه پیرزن اومد تو و یه گوشه وایستاد … یه آقای خوش تیپی هم اومد تو گفت : ابرام آقا قربون دستت پنج کیلو فیله گوساله بکش عجله دارم … آقای قصاب شروع کرد به بریدن فیله و جدا کردن اضافه هاش … همینجور که داشت کارشو میکرد رو به پیرزن کرد گفت : چی مِخی نِنه ؟ پیرزن اومد جلو یک پونصد تومنی مچاله گذاشت تو ترازو گفت : هَمی ره گُوشت بده نِنه !

قصاب یه نگاهی به پونصد تومنی کرد گفت : پُونصَد تُومَن فَقَط آشغال گوشت مِشِه نِنه … بُدُم ؟ پیرزن یه فکری کرد گفت بده نِنه ! قصاب آشغال گوشت های اون جوون رو میکند میذاشت برای پیره زن …..اون جوونی که فیله سفارش داده بود همینجور که با موبایلش بازی میکرد گفت : اینارو واسه سگت میخوای مادر ؟ پیرزن نگاهی به جوون کرد گفت : سَگ ؟ جوون گفت اّره … سگ من این فیله هارو هم با ناز میخوره … سگ شما چجوری اینارو میخوره ؟ پیرزن گفت : مُخُوره دیگه نِنه … شیکم گوشنه سَنگم مُخُوره … جوون گفت نژادش چیه مادر ؟ پیرزنه گفت بهش مِگن تُوله سَگِ دوپا نِنه …ایناره بره بچه هام ماخام اّبگوشت بار بیذارم !

جوونه رنگش عوض شد … یه تیکه از گوشتای فیله رو برداشت گذاشت رو آشغال گوشتای پیرزن … پیرزن بهش گفت: تُو مَگه ایناره بره سَگِت نگیریفته بُودی ؟ جوون گفت چرا ! پیرزن گفت ما غِذای سَگ نِمُخُورم نِنه … بعد گوشت فیله رو گذاشت اونطرف و آشغال گوشتاش رو برداشت و رفت ! قصابه شروع کرد به وراجی که خوبی به این جماعت نیومده آقا … و از این خزعبلات … و من همینجور مات مونده بودم !!
*
*
*
*
*
داستان مردم شهر من ، داستان پسرک فال فروشی است که کف خیابان برای یک لقمه نان میگرید!
چهره زیبای دستان خسته یک پدر برای عیدی دخترش !
پینه های دست مادریست برای یک جرعه نفس!
آری داستان ، داستان فقر است.
این چیزها را که میشنوم غصه ام میگیرد. چه کار میشود کرد؟ کمک؟
واقعاً راه حل مشکل فقر در ایران چیست؟
 

 




...

نوشته شده در تاریخ شنبه 91 دی 9 توسط علی صداقت | نظر

اساس و هدف متعالی حکومت امیرالمؤمنین(ع) را برقراری قسط و عدالت در جامعه تشکیل می داد. آن حضرت عدالت را به عنوان هدف بزرگ و الهی و انسانی و اسلامی خود می دانست و در راه تحقق آن از هر نوع کوششی دریغ نمی داشت. تاریخ بشریت سراغ ندارد رهبری این همه نسبت به تحقق و اجرای عدالت پافشاری و سخت گیری نموده باشد. حضرت برای برقراری آن رنجهای فراوان برد و جنگهای قدرت طلبانه و خودسرانه ای بر وی تحمیل شد و سرانجام نیز در همین مسیر به شهادت رسید.
سخنان حکیمانه آن بزرگوار، در زمینه عدل و قسط، کتابی گویا و مکتبی نورانی برای همه عدالتخواهان و آزادیخواهان عالم تا قیامت است. از آن میان اینهاست که بازگو می شود:
«اَلْعَدلُ افضل سجیّة؛[30]
عدالت برترین خصلت است.»
«اَلعَدلُ حَیاة الاحکام؛[31]
عدالت موجب حیات احکام الهی است.»
«یومُ العدلِ عَلی الظّالِمِ اَشَدُّ مِنْ یومِ الْجَورِ عَلی الْمَظلوم؛[32]
روز عدالت بر ستمگر سخت تر است از روز ستم بر مظلوم.»
«کُونا لِلظّالِمِ خَصما و لِلمَظْلُومِ عَوْناً؛[33]
دشمن ظالم باشید و یاور مظلوم.»
«بئسَ الزّاد الی الْمَعادِ الْعُدْوانُ عَلَی الْعِبادِ؛[34]
بد زاد و توشه ای برای قیامت تجاوز و دشمنی نسبت به حقوق بندگان خداست.»
«اَلعدلُ فَضیلَةُ السُلطانِ؛[35]

عدالت فضیلت زمامدار است.»
«اَلعدلُ فَوزٌ وَ کِرامَةِ؛[36]
عدالت پیروزی و کرامت است.»
«اَلعدلُ قَوام الرَّعیَةِ؛[37]
عدالت مایه قوام جامعه است.»
«اَلعدلُ اَقْوَی اساسٍ؛[38]
عدالت قویترین پایه و اساس است.»
«اَلعدلُ رَأسُ الایمانِ وَ جِماعُ الاِحْسانِ و اعلی مراتب الایمان؛[39]
عدالت سر ایمان و جامع احسان و نیکی و بالاترین مراتب ایمان است.»
«أ تأْمرونی أَنْ اَطلُبَ النَّصرَ بِالجَورِ فیمَنْ ولّیتُ عَلیهِ ...؛[40]
آیا شما من را امر می کنید که در قلمرو زمامداری خود با ستمکاری پیروز شوم. سوگند به خدا هرگز چنین کاری نمی کنم، مادامی که شب و روز پشت سر هم می آیند و می روند و مادامی که ستاره ای به دنبال ستاره ای حرکت می کند. اگر مال از آن من بود همه مردم را در تقسیم آن مساوی می گرفتم چه رسد به اینکه مال قطعاً مال خداست. آری اعطای مال در غیر موردش و نابجا تبذیر و اسراف است و صاحبش را در دنیا بالا می برد و در آخرت زمین می زند و در نزد مردم او را عزیز می کند و در نزد خداوند پست و خوارش می سازد.»
«و اَیمُ الله لَاُنصِفَنَّ الْمَظلومَ مِنْ ظالم و لأقودَنَّ الظّالمَ بِخُزامته حتی اوردَهُ منهل الحَقّ و ان کانَ کارِها؛[41]
سوگند به خدا، داد مظلوم را از ظالمش می ستانم و افسار ستمکارش را می گیرم و او را تا چشمه سار حق می کشانم اگر چه او نخواهد.»
«وَ اِیّاکَ وَ الاسْتِئثارَ بِما النّاسُ فیهِ اُسْوَة؛[42]
و بپرهیز از آنکه چیزی را به خود مخصوص گردانی در حالی که همه مردم در آن یکسان و سهیم و شریک باشند.»
«وَ آسِ بَیْنَهُم فِی الَّلحظَةِ و النَّظْرَةِ ...؛[43]
و در میان آنان در همه حال به مساوات رفتار کن و با یک چشم بنگر تا بزرگان در تو طمع ستم بر ناتوانان نبندند و ناتوانان از عدالتت مأیوس نشوند.»
همان طور که اشاره شد سخن در این زمینه فراوان است و نمی توان علی(ع) را بدون عدالت و عدالت را بدون علی(ع) شناخت و یا معرفی کرد. گرچه علی(ع) جامع همه کمالات است لیکن برجستگی عدل در مکتب آن حضرت و نیاز به عدالت در جامعه بشریت و در عصر آن بزرگوار و همه عصرها به این موضوع جلوه خاصی داده است.
با توجه به اهمیت و حساسیت این موضوع، سیره و شیوه ها و سیاستهای آن بزرگوار را در راه تحقق عدالت و مبارزه با بی عدالتی، تبعیض، پرخوری، ظلم، تجاوز، خودسری، خیانت، رشوه، زورگویی و دهها عمل خلاف دیگر، پی می گیریم و راههای روشن آن حضرت را در راه تحقق و اجرای عدالت باز می نماییم.
1 مبارزه با جنون قدرت
امام(ع) خطاب به مالک اشتر می نویسد:
«فَانْظُر اِلی عظم مُلْکِ الله فَوقَک وَ قُدرَتِهِ مِنکَ عَلی ما لاتَقْدِر عَلَیه؛[44]
نگاه کن به عظمت ملک خداوند بر بالای تو و قدرت خداوند بر آنچه تو بر آن قدرت نداری.»
2 تصفیه و پالایش جامعه از عناصر فاسد و فرصت طلب
«وَ الذی بَعَثَهُ بِالحَقّ لتبلبلن بلبلة وَ لَتغربلن غربلة؛[45]
به خداوندی که پیامبر را به رسالت و حق مبعوث نمود، همه شما در بوته آزمایش در خواهید آمد و آزمایش خواهید شد، آزمایش شدنی.»
«وَ الله لا اَکون کالضبع تنام عَلی طولِ اللِدم؛[46]
به خدا قسم من مانند کفتار نخواهم ماند که با طول هشدارها بخوابد ...»
3 مبارزه با تکبر و تفرعن
«اَیُّهَا النّاس، شقُّوا اَمواجَ الْفِتَنِ بسُفُن النجاة و عرّجوا عَنْ طَریق الْمُنافِرَة و ضَعُوا تیجان الْمُفاخرَة؛[47]
ای مردم، امواج طوفانی فتنه و فساد را با کشتیهای نجات بشکافید و از راه عداوت و نفرت نسبت به یکدیگر برگردید و تاجهای افتخار و مباهات را زمین بگذارید.»
«فَلا تُکلّمونی بِما تُکلّمُ بِهِ الْجَبابِرَة ...؛[48]
آن چنان که با جباران و متکبران سخن می گویید با من سخن نگویید و در برابر من همچون در برابر اقویای پرخاشگر به تحفظ و خویشتن داری نپردازید و با قیافه های ساختگی و تصنعی با من معاشرت نکنید و تصور نکنید سخن حقی که به من گفته شود بر من سنگین خواهد آمد و یا من تقاضا دارم تا من را بزرگ انگارید.»
4 مبارزه با تملق و چاپلوسی
«اَلثَناءُ بِاکثَر مِنَ الاسْتِحقاقِ مَلَقٌ و التَقصیر عِنِ الاستِحقاقِ عیٌ اَوْ حَسَدٌ؛[49]
ستودن، بیش از حد استحقاق، چاپلوسی است و کم گذاشتن از حدّ استحقاق، ناتوانی یا حسادت است.»
«بُعده ممّن تَباعَدَ عَنْهُ زُهدٌ و نِزاهة و ذُنُوُّه مِمّن دَنا مِنْهُ لینَ وَ رَحمَة. لَیْسَ تَباعده بِکبرٍ و عَظَمَةٍ و لا دُنُوهُ بِمَکرٍ و خُدیعَةٍ؛[50]
دوری انسان باتقوا از هر کس که از وی فاصله می گیرد ناشی از زهد و پاکیزگی است و نزدیکی او نشانه نرمی و رحمت است. دوری او از روی تکبر و عظمت و نزدیکی او از روی مکر و خدعه نیست.»
5 مبارزه با اغنیا و مترفین
«وَ اَمّا الاغْنیاء مِن مُتَرَفَة الاُمَمِ فَتَعصّبوا لاثارِ مَواقِعَ النِعَمِ؛[51]
اغنیا و ثروتمندان از امتهای خودکامه به واسطه نعمتهایی که خداوند نصیب ایشان کرده بود تعصب ورزیدند و بر مال و ثروت خود نازیدند.»
6 مبارزه با تبانی و ساخت و پاخت
«وَ لا تُخالِطوُنی بِالمُصانِعَة؛[52]
با من با ساخت و پاخت و تبانی، معاشرت نکنید.»
7 قاطعیت در حسابرسی بیت المال
«اَمّا بَعد، فَقَدْ بَلَّغنی عَنکَ اَمْرٌ اِنْ کُنْتَ فَعَلْتَهُ فَقَدْ اَسْخَطْتَ ربَکَ و عَصَیْتَ اِمامَکَ وَ اَخْزَیْتَ اَمانَتَکَ ...؛[53]
خبری از تو به من رسیده، اگر آن را انجام داده باشی پروردگارت را به غضب آورده ای و امامت را عصیان کرده ای و در امانت خیانت کرده ای. به من خبر رسیده که محصولات زمین را برداشته ای و آنچه زیر پا داشته ای گرفته ای و آنچه در دستت بوده خورده ای. سریعاً حسابت را بفرست و بدان که حساب خدا سخت تر است.»
8 نفی تبعیض حتی نسبت به نزدیکترین افراد
داستان عقیل و فرزندانش؛[54]
نامه به ابن عباس؛[55]
نامه به زیاد بن ابیه جانشین عبدالله بن عباس.[56]
9 هشدار در مورد خیانت در بیت المال و مبارزه با آن
«و اِنّ عَمَلَکَ لَیْسَ لَکَ بِطُعْمة ...؛[57]
قطعاً عمل تو طعمه ای برای تو نیست بلکه آن عمل امانتی است در گردن تو و تو زیردست کسی هستی که بالاتر از توست.»
«و انّ اعظم الخیانة خیانة الامّة و افظع الغش غش الائمة؛[58]
همانا از بزرگترین خیانتها خیانت به امت است و از ذلت بارترین و رسواترین غشها، فریبکاری پیشوایان است.»

 




...

نوشته شده در تاریخ دوشنبه 91 خرداد 22 توسط علی صداقت | نظر

امیر کبیر

 

محمد رحیم خان نسفچی باشی از طرف امیر کبیر به حکومت خوی منصوب شده بود. در ایام حکمرانی خویش ظروفی را که در آنجا از مس    می ساختند نسبت به ظروف مسی که در شهرهای دیگر ساخته می شد بهتر دید و معادل چند صندوق از این ظروف خریداری کرد و به عنوان هدیه به نزد امیر کبیر فرستاد .

امیر اجازه باز کردن آن صندوق ها را نداد و دستور داد همه آن ها را پس بفرستند و از او بپرسند :این ظروف را از کجا و به چه قیمتی خریده ای ؟ من حکومت خوی را به تو سپرده ام و گرفتن خراج دیوان را به تو واگذار کرده ام تقسیم آن را نیز معین کرده ام که چه مبلغ از آن متعلق به پادشاه است و چه مبلغ از آن دولت و چه میزان مخارج حکومت شما .

آنچه اختصاص به شاه دارد باید به خزانه برسد و اگر این ها را از سهم دولت خریده ای  من ظرف نخواسته ام و اگر از سهم خویش خریده ای سهم تو را به قدری نداده ام که بتوانی ای همه ظرف بخری و هدیه کنی.

اما اگر این ظروف برای رشوه و زبان بندی است که در تجاوز به حق مردم مانعی نداشته باشی باید بگویم سخت در اشتباهی و راه به خطا پیموده ای.

 

منبع: نوادالامیر




...

نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 91 اردیبهشت 13 توسط علی صداقت | نظر

مرد سرت را بالا کن

 

       مرد سرتو بالا بگیر! از چی‌ خجالت میکشی؟

خجالت رو باید کسانی‌ بکشن که نان رو از سفره ی تو دزدیدند و
حساب بانکیشون رو توی کشورهای دیگه پر کردن!
خجالت رو باید کسانی‌ بکشن که هر لحظه فریاد عدالت عدالت سر می دن
و غیر از ریا چیزی توی زندگی ندارن!
خجالت رو باید اونایی بکشن که به دنبال رای تو برای مشروعیت بخشیدن
به سفره ی بی نان تو هستن!
خجالت رو باید اونی بکشه که به دنبال سیلی تو به صورت استکبار جهانیه!
در حالیکه براش مهم نیست که تو این سیلی رو برای سرخ کردن صورت
خودت لازم داری!
سرتو بالا بگیر مرد ..!




...

درباره وبلاگ

ااز مولا علی (ع) سوال شد که میان حق و باطل چه اندازه است ؟ امام (ع) فرمودند : چهار انگشت. امام (ع) دست خود را میان گوش و چشمانش گذاشت و فرمود : هرچه را با چشم دیدی درست است و هرچه را به گوش شنیدی بیشترش نادرست است و دروغ است. خصال الصدوق جلد 1 صفحه 220
آخرین مطالب
آرشیو
موضوعات
پیوند ها
خبرنامه
 
آمار وبلاگ
کل بازدید : 202993
بازدید امروز :23
بازدید دیروز : 15
تعداد کل پست ها : 90
لوگو دوستان
آخرالزمان و منتظران ظهور
جاده های مه آلود
● بندیر ●
نهان خانه ی دل
وبلاگ شخصی مهندس محی الدین اله دادی
««««« آخرالزمان »»»»»
هه هه هه.....
جبهه وبلاگی غدیر
مهر بر لب زده
رقصی میان میدان مین
کانون فرهنگی شهدا
****شهرستان  بجنورد****
آقاشیر
دانلود بازی موبایل بازی موبایل بازی موبایل بازی موبایل
بوی سیب
جاده مه گرفته
شبستان
ختم قرآن ، ختم صلوات --- توشه آخرت
نه/ دی/ هشتاد و هشت
هر چی تو فکرته
کلبه حقیرانه من
پاتوق دخترها وپسرها
« عــــــفـــــــاف و حـــــجــــــاب »
سوادکوهی ریکا
نوستالوژی دل ....
راه و راهنما
پر شکسته
انتظار نور
برو بچه های ارزشی
پایگاه اطلاعاتی و کاربردی شایگان
داود ملکزاده خاصلویی
عکس
امیدزهرا   omidezahra
صبح دیگری در راه است ....
PATRIS
حرف های قشنگ
همه رقم  مفت!!!!!
شمیم انتظار
من گذشته من
هر روز به روزیم
صرفا جهت اطلاع
عشق طلاست
هر چی بخوای هست فقط اگر مشکلی داره به خودم بگ&
کلبه تنهایی
دکتر علی حاجی ستوده
تکنیک های تست زنی ، جزوات کنکور ، سوالات دبیرستان و پیش دانشگاهی
خـــوش آمدیــــد....
یا زهرا (س) مدد
باران
اردبیل شهری برای همه
همه چی پیدا میشه ( جک شعر ظنز عکس )
فیلم، کارتون، سریال، موسیقی، پاپ، ایرانی
دانشـــــــــمندی برای تمــــــــام فصــــــــــول
سیمرغ
ترنج
موج آزاد اندیشی اسلامی
زندگی باید کرد...
فاااااصله...
*** تا همیشه با تو ***
سوز و گداز
رایحه ظهور به مشام می رسد! از کجاست؟
امکانات جانبی